از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
درد گرفتن دل از اسهال
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش
خش-صدای گرفته-خراش
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
زار زار-گریه ی شدید
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
خدا به رد-در پناه خدا
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
زار-کوتاه شده ی زایر
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
آبِ خشک-آب بسته
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن
چیز خور شدن-مسموم شدن
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد
خیک محمد-آدم چاق و فربه
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
خلاص-تمام شد-مُرد
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
آسمان (و) ریسمان(حرفهای بیربط و صد تا یک قاز)
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
آبِ خشک-آب بسته
داماد-مرد تازه زن گرفته
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند
حضوری-رو در رو
آب از دریا بخشیدن-از کیسهی خلیفه بخشیدن
خال-نقطه ی سیاه-لکه
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
اُزگل-بیسروپا-کم شعور و بیشخصیت
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار
راست راستی-حقیقتن-واقعن
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده
راست راستی-حقیقتن-واقعن
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
خانه به دوش-بی خانمان-آواره
بغداد آباد-شکم سیر
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
اسب چوبین(تابوت)
تو به تو-گوناگون-لا به لا
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
حلال زاده-پاک و نجیب
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
باربند-جای نهادن و بستن بار
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
خوش قلق-رام-خوش خوی
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
دهن بسته-حیوان
پیش کردن در-بستن در
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
حال کردن-لذت بردن
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
پوشک-کهنه ی بچه
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
چنگول زدن-پنجه زدن
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
داغان-از هم پاشیده-پریشان
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
تاب بازی-بازی کردن با تاب
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
دستکاری-دست بردن در چیزی
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
چلاق شده-نوعی نفرین است
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
پشمالو-دارای موهای بسیار
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)
خنگ خدا-نادان و کودن
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
آب و خاک-میهن-دیار
آتش بیباد(ظلم، می)
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
پوز زدن-دهان زدن
جیره بندی-سهم بندی
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
اجابت کردن معده-قضای حاجت
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
پیش کردن در-بستن در
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
با اشتها-متمایل به غذا
آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
دهن بسته-حیوان
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
دندان شکن-قاطع-محکم
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
حلال وار-به صورت حلال
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
بیرون روش-اسهال-شکم روش
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
از نافِ جایی آمدن-کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
دوا خور-معتاد به الکل
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن
چار دستی-قمار چهار نفری
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
پا بَد-بد قدم
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
رم کردن-رمیدن-گریختن
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر
دست کم-حداقل
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
تل انبار-توده-انباشته
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
چهل منار-تخت جمشید
خپله-چاق و کوتاه قد
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
پشک انداختن-قرعه کشیدن
چرسی-آدم معتاد-افیونی
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
چانه لغ-نگا. چانه شل
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
ریق افتادن-ریغ افتادن
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
تخت پایی-صاف بودن کف پا
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
اوقاتتلخی-ترشرویی-عصبانیت
دوسیه-پرونده
بار سرکه- ترش ابرو
جانور-کرم شکم و معده
خرخاری-همدیگر را خاراندن
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم
پرداختی-مبلغ داده شده
آهوی خاور(آفتاب)
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
پُر کار-فعال-با پشتکار
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
دریافتی-حقوق
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
احوال گرفتن-جویای حال شدن
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
امن و امان-بدون بیم و هراس
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
رشوه گیر-رشوه خوار
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
پَتی-لخت-برهنه
خواربار-ارزاق-خوراک
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
دَم باز-چاپلوس-متملق
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
دست باف-بافته با دست
پابوس-زیارت
حلال-زن یا شوهر
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
جور به جور-نگا. جوراجور
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
بند آوردن-متوقف کردن
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
ادرار کوچک(شاش)
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
تند نویسی-سریع نویسی
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
تیپا خوردن-رانده شدن
اقلکم(دستکم، لااقل)
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
باجی-خواهر-زن ناشناس
چشم انداختن-نگاه کردن
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
اجابت کردن معده-قضای حاجت
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
زیر پوش-جامه ی زیرین
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
دله بازی-رفتار آدم دله
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
ترش کردن-عصبانی شدن
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
بازداشتی-زندانی موقت
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
تحصیل کرده-درس خوانده
بنده منزل-خانه ی من
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند
شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
چله-چاق-چرب و چیلی
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
بَرج-خرج های خارج از خانه
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
دل گُنده-سهل انگار
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
پا در رکاب-حاضر و آماده
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
راست روده شدن-اسهال گرفتن
دسته پل-الک دولک
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
حرف-سخن-گفتار-کلام
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
اهل آن کار (کار بد)
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
دوخت و دوز-خیاطی
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
ادا اصول(ادا اطوار)
با محبت-زود جوش و مهربان
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
درگذشت-مرگ
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
زیر چاق-حاضر-آماده
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
درز گرفته-کوتاه کرده
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
از سر نو-دوباره
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
زیر چاقی-مهارت
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
اجباری(خدمت سربازی)
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
پا-حریف
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
بنا-قرار
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
دست کم-حداقل
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند
تریت- تلیت
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
انگشتر پا(چیز بیارزش)
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
پشتی-بالش-حمایت
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار