برگزیده

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 398

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

اطفال باغ-گل‌های تازه

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

خارج از حد-بیش از اندازه

 

خوره-جذام-آکله

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

چنگول زدن-پنجه زدن

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

 

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

پر روده-پرچانه-روده دراز

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

مال دنیا

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

 

چاک کردن-نگا. چاک دادن

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

دیر فهم-کند ذهن-کودن

حرف شنو-سر به را-مطیع

آتشی شدن-از کوره در رفتن

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

 

در هم لولیدن-توی هم رفتن

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

به سر دویدن- با سر رفتن

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

افتادن بچه-سقط شدن جنین

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
 

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

الانه-همین حالا-هم اکنون

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

چپه-کجی به یک سمت

چانه لغ-نگا. چانه شل

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

 

روی خود کشیدن-رو کشیدن

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

بالینی-کلینیکی

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

 

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

حال و بار-وضع زندگی

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

حق شناسی-سپاس گزاری

 

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
 

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

جز و ولز-نگا. جز و وز

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

باب شدن-معمول و رایج شدن

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

تک و توک-به ندرت-کمی

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

دوا قرمز-پرمنگنات

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

 
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

حشری-شهوت ران-پر شهوت

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

تپه گذاشتن-بول کردن

بمیرم-قربان بروم

 

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

بپا-مواظب باش-متوجه باش

دستِ راست-سمت راست

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

چیز دار-ثروتمند
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
درشت-حرف زشت-دشنام
درشت-حرف زشت-دشنام

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

جای سفت-وضعیت سخت

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

 

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

درز گرفته-کوتاه کرده

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

 

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

آبِ دندان-حریف ساده

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

جفنگیات-سخنان یاوه

راست راستی-حقیقتن-واقعن

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

 

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

 

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

درخت اگر-امید پوچ و واهی

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

دو لَتی-در دو لنگه ای

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

بادپا-تند رو-تیز تک

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

باد گلو زدن-آروغ زدن

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

دیر کردن-تاخیر کردن

 

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

آتشی(تندخو، زودخشم)

دستی-به عمد-از روی تعمد

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

برادر تنی-برادر حقیقی

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

خاله خرسه-دوست نادان

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

 

دومندش-دوم از آن

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
پس بودن-عقب افتادن از دیگران

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

پول مول-پول

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

دول-آلت مردی به زبان کودکان

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

حق گرفتن-نگا. حق بردن

ازرق-چشم زاغ

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

آی زرشک(آی زکی)

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

چل ستون-شبستان مسجد

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

جا در جا-فورن-جا به جا

دبنگ-احمق-کودن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

چلک بازی-بازی الک دولک
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

خط افتادن-خراش افتادن

آب و خاک-میهن-دیار

چرس رفتن-حشیش کشیدن
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

 

ز ِله-ستوه-عجز

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

رخصت خواستن-اجازه خواستن

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

پینه زده-وصله کرده

جا افتادن-سر جای خود آمدن

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

انگشت‌شمار-کم-معدود

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

 

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

 

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

خطایی-نوعیز آجر

چراغ باران-چراغانی

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

 

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

بر پا شدن-ایجاد شدن

 

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
راست و ریس-موانع و معایب

دبنگ-احمق-کودن

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

زنیکه-زنکه

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

آتشِ بسته-طلا

 

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

دست پاک-درستکار

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

دلپخت-پختن مغر چیزی

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

بالا آوردن-استفراغ کردن

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

از ته دل(از سر صدق و صفا)

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

 

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

پیش ِ پا-جلوی رو

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

پیله-مو

حمامی-گرمابه دار

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

دزدیده-دزدکی

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

بی همه کس-بی پدر و مادر

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

پیش-برنده-آن که جلو است

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

چوروک-چین و شکن

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

(به زبان کودکان) زخم شدن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

تاب بازی-بازی کردن با تاب

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

زن بردن-همسر گرفتن مرد

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

آب آتش مزاج(می سرخ)

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

 

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

دست و بال-دور و بر-اطراف

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

خریت-نادانی-حماقت

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

 

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

ریشو-دارای ریش بلند

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

جَفت-چوب بست انگور

زیر دل زدن-تهوع آوردن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

بغداد آباد-شکم سیر

بنا-قرار

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
چِککی-فوری-به سرعت

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

چارخانه-شطرنجی

تخم جن-حرام زاده

جامه شور-رختشوی

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)
 

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

دیر کرد-تاخیر-تعویق

دنده کج-کج خلق-یکدنده

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

حق گرفتن-نگا. حق بردن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

چانه لغ-نگا. چانه شل

 

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

تخم جن-حرام زاده

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

ته بر کردن-از ته بریدن

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

 

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

خیک محمد-آدم چاق و فربه

 

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

رفتگر-سپور-آشغالی

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

 

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

روغن داغ-روغن گداخته

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

چُغُل-سخن چین

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

چاخان پاخان-دروغ

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

خوش انصاف-با انصاف-منصف

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

پیشاب-ادرار

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

خال مَخال-خال خال

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

دندان عاریه-دندان مصنوعی

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

راحت کردن-کشتن

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

تنگ هم-چسبیده به هم

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

دق مرگ-دق کش

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

آکِله(جذام، زن سلیطه)

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

زُل زدن-خیره نگاه کردن

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

 

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

رخصت خواستن-اجازه خواستن

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

 

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

 

چروکیدن-چین دار شدن

زیر دست-تابع-فرمان بردار

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

دان-دانه-چینه

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

تلمبار- تل انبار

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

دور تا دور-گرداگرد-اطراف
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

درق دروق-درق درق

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

بادپا-تند رو-تیز تک

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
حجله خانه-اتاق شب زفاف

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

دسته دیزی-قوم و خویش دور

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
پُرتابل-قابل حمل

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

حلال واری-نگا. خلال وار

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

 

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

ترش ابرو-عبوس

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

رفتگار-رفتنی-مردنی

پیشنهاد-طرح

پنزر- پندر

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

چروک-چین و شکن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

تنوری-پخته شده در تنور

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن