برگزیده

مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 403

پِشک-نرمی و پرده های بینی

 
پر گویی-روده درازی-پر چانگی

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

حلال-زن یا شوهر

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

آبِ خشک-آب بسته

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

دست بالا-حداکثر

 

چار راه-محل تقاطع دو راه

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
چغاله بادام-بادام نارس
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)
 

پر مدعا- پر ادعا

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

تخت سینه-وسط سینه

دست آموز کردن-تربیت کردن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

دستک-دفتر حساب

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

آکَل(آقای کربلایی)

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

اله و بله(چنین و چنان)

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

دان-دانه-چینه

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

خیط کاشتن-خطا کردن

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

دست و بال-دور و بر-اطراف

دُوال پا-آدم سمج

پینه زده-وصله کرده

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

دق کردن-از غصه مردن

دل-معده

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

حال کردن-لذت بردن

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

دسته جمعی-باهم-گروهی

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

راه مکه-کهکشان

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

درد گرفتن دل از اسهال

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

بی سیرت-بی آبرو

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

تو در تو- تو به تو

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

پا به رکاب-آماده ی رفتن

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

پیاله فروش-میخانه چی

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

اُرُسی-کفش

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

پیش ِ پا-جلوی رو

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

 

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

 

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

ار زبان کسی(از قول کسی)

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

زهر چشم-نگاه خشم آلود

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

جاده کشیدن-راه درست کردن

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

چشم گود شدن-لاغر شدن

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

خاک پاک-زادگاه

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

دود-دخانیات-مواد مخدر

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

حیوون-نگا. حیوان

خالی بند-چاخان-دروغ گو

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

ارزانی-بخشیدن-دادن
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

الفرار-گریز-بگریز !

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

 

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
تو در تو- تو به تو

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

بند کردن-محکم کردن

پسله-جای پنهان-در نهان

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

 

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

از دست دادن(گم کردن)

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

 

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

 

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

 

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

تریت- تلیت

 

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

پُر توپ-خشمگین

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

چلاق شده-نوعی نفرین است

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
انداختنی-جنس نامرغوب

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

خبر چین-سخن چین-جاسوس

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

خاطر جمع-مطمئن

از تیپ کسی بودن

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

تخت پایی-صاف بودن کف پا

 

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

چینه-دیوار گلی

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

 

خرکار-پرکار

چغندر پخته-لبو

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

بنده منزل-خانه ی من

 

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

 

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

رفتگر-سپور-آشغالی

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

دمرو-کسی که دمر خوابیده

پینه کردن- پینه بستن

جمع و جور-منظم و مرتب

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

حلال واری-نگا. خلال وار

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

آتشی(تندخو، زودخشم)

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
در هم لولیدن-توی هم رفتن

در ثانی-ثانیا-دوم

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

خدا برکت-خدا بیش ترش کند
پیگرد-پی گیری-تعقیب

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

 

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

جگر گوشه-فرزند

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
چراغانی کردن-جشن گرفتن

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

دوندگی-سعی و کوشش

 
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

 
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

دست تنها-بی یار-تنها

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

دو دستی-با هر دو دست

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

 

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

حاشیه دار-کناره دار

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

خندق بلا-شکم

دیر کردن-تاخیر کردن

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

پول و پله-پول

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
خیره-بی شرم-پر رو
حق شناسی-سپاس گزاری

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

بخوانید :   برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 220

آب شیراز-شراب

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

چرمی-از جنس چرم

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

خشکه بار-نگا. خشکبار

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

 
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

چین و خم-پیچ و تاب

حهاز-کشتی بزرگ

چین و چوروک-چین و شکن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

پسله-جای پنهان-در نهان

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

چوب خوردن-تنبیه شدن
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

خالی بند-چاخان-دروغ گو

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

پشه زدن-نیش زدن پشه

خر بی یال و دم-احمق-نادان

داش-لوطی-مشدی

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

چشم گود شدن-لاغر شدن

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

 
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

دست پاک-درستکار

خاور زمین-قاره ی آسیا
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

بز دل-ترسو

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

دست پاک-درستکار

خبر گرفتن-پرسیدن

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

چو-شایعه

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
الفرار(گریز، بگریز !)

بَر و رو-قد و قامت-چهره

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

 

ذِله کردن-ذله آوردن

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

باد خوردن-هوا خوردن

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

حق دادن-تایید کردن

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

دزدیده-دزدکی

از زبان افتادن(لال شدن)

جزاندن-آزار و اذیت کردن

دراز کش-افتاده-خوابیده

 

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

خارشک-مردم آزار-سادیست

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

زهره دان-کیسه ی صفرا

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

اشک تمساح-گریه ی دروغین

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

زردنبو-زردمبو

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

 

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

اطفال باغ(گل‌های تازه)

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

چُر-ادرار

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

 

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

دندان شکن-قاطع-محکم

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

خدا به دور-پناه بر خدا

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

پاتی کردن-باد دادن خرمن

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

د ِ-پس-آخر

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

 

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

دو پا-انسان

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

دست تنها-بی یار-تنها

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

جیره-سهم معین

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

 

تو در تو- تو به تو

 

چوروکیده-پر چین و چوروک

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

چله ی زمستان-سرمای سخت

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

بی در رو-بن بست

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

خرده خرجی-خرج های اندک

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

دوخت و دوز-خیاطی

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

حلال واری-نگا. خلال وار
زار زار-گریه ی شدید

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

زنیکه-زنکه

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
 

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

خرناس-نگا. خُرخُر
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

 

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

آمده-شوخی و لطیفه

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

راستکی-واقعی

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

بار و بنه-وسایل سفر

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

 

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

 
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

زیر چاقی-مهارت

آدم-نوکر

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
استخوان‌دار-محکم-بااراده

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

خودرو-آن چه بی اسب رود

دوا درمان-مداوا-معالجه

 

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

 

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

 

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

پخش-پراکنده

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

دال-خمیده-کج

چشم کردن-چشم زدن

دلقک-شخص مسخره

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

دقه-دقیقه

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

زهکونی-اردنگی-تیپا

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

حَب-قرص

ریش توپی-ریش تپه
آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

خواب و خوراک-خورد و خواب

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

خش افتادن-خراش افتادن

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

خایه دار-با جرات-شجاع

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

 
خیط کاشتن-خطا کردن

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

حرص و جوش-عصبانیت

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

 

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

زهکونی-اردنگی-تیپا
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

دندان تیز کردن-طمع کردن

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

 
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

حق گرفتن-نگا. حق بردن

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

خپله-چاق و کوتاه قد

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

تحصیل کرده-درس خوانده

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی