خارج از حد-بیش از اندازه
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
چرک و خون-چرک آلوده به خون
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
تر دماغ-سرحال-شنگول
بیخ خِر-بیخ گلو
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
دوام آوردن-استقامت کردن
از تیپ کسی بودن
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
پشت بام-سقف بیرونی بام
چشم زاغ-بی شرم
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
درق دروق-درق درق
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
جاده کوبی-راه صاف کردن
خرده کاری-کار جزیی
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
زیر دُم سُست-زن منحرف
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
خودرو-آن چه بی اسب رود
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
خِر-حنجره-گلو
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
بی پرده-رک و صریح-آشکار
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
پیش کردن گربه-راندن گربه
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
ادرار کوچک(شاش)
جیغ و داد-داد و فریاد
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را
زیر دست-تابع-فرمان بردار
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
آواز دادن-خواستن
پا-حریف
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوشخراش
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)
روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است
حرص خوردن-عصبانی شدن
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
خاص و خرجی-ممتاز و معمولی
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
آمده-شوخی و لطیفه
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
اهل نشست(تارک دنیا، گوشهنشین)
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
چنگک شدن-چنگ شدن
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
زرت و پرت-چرت و پرت
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
دل گُنده-سهل انگار
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
پا به رکاب-آماده ی رفتن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
آتشی(تندخو، زودخشم)
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
پایین دست-طرف پایین
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
چال افتادن-گود شدن
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
ذلیل مرده-ذلیل شده
پنزر- پندر
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
چَکی-وزن نکرده-یک جا
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
آتشی-تندخو-زودخشم
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
چله خانه-محل ریاضت کشیدن
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
جسته دوزی-نوعی دوختن
دلِی دلِی-حاشا-انکار
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
چرمی-از جنس چرم
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
چنگول زدن-پنجه زدن
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بیمقدمه)
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع
به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
دل و دماغ-دل و حوصله
بسیار دلواپس و نگران بودن
ته گرفتن-سوختن غذا
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن
اجاق-دودمان
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
زرت و زورت-زرت و پرت
پیش پیشکی-از پیش
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
چراغان کردن-جشن گرفتن
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
خواهر خوانده-دوست صمیمی
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
چنگولک-سست و ضعیف
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
آلکلی(معتاد به الکل)
دلبخواهی-دلبخواه
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
دستک-دفتر حساب
دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
چول-بیابان
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
حمله-بیماری غش-صرع
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
اجل معلق-مرگ ناگهانی
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
اهل دود-سیگاری
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
آبِ خشک-آب بسته
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
حرام و حرس-ریخت و پاش
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
خاکه زغال-ریزه ی زغال
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
آواز شدن-شهره شدن
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
چرک کردن-عفونت کردن زخم
حبه ی انگور-دانه ی انگور
حمامی-گرمابه دار
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
آفتابزردی-غروب آفتاب
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
جهیزیه-نگا. جهیز
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
جیره بندی-سهم بندی
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
بازرسی-بررسی و کنترل
خنک کردن-سرد کردن
بغداد خراب-شکم گرسنه
زبان در قفا-زبان پس قفا
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
خیک محمد-آدم چاق و فربه
افتاده-فروتن-متواضع
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
کسی را اذیت و آزار کردن
ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
پیسی-بد رفتاری-آزار
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
با کسی بحث و مجادله کردن
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
دزدیده-دزدکی
آکَل-آقای کربلایی
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
دَدَر-بیرون-کوچه
دیر کرد-تاخیر-تعویق
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
آشغالی-سپور
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
آواز دادن-خواستن
راحتی-دمپایی
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
خرج تراشی-هزینه درست کردن
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
زرت و پرت-چرت و پرت
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
چته ؟-تو را چه می شود ؟
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
دوسیه-پرونده
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
به سر دویدن- با سر رفتن
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
خبره-ماهر-استاد
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
چهل منار-تخت جمشید
تُف به دهن-حیرت زده
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
آب آتش زده-اشک
اوا خواهر(مرد زننما، مردی که علائق زنانه دارد)
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
چُر-ادرار
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
چیز خور-مسموم شده
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
پیش رس-زود رس
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
تته پته-لکنت زبان
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
پخش-پراکنده
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
بار سرکه- ترش ابرو
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
جلز و ولز-سوز و گداز
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
آهو چشم-معشوق-شاهد
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
چاچول باز-حقه باز-شیاد
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
پر افاده-متکبر-مغرور
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
دال-خمیده-کج
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
ریق افتادن-ریغ افتادن
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
باریک-دقیق-حساس
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
خلاص کردن-تمام کردن-کشتن
تل انبار-توده-انباشته
پِی-دنبال
چِخ کردن-راندن سگ
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
به حق پیوستن-مردن
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
پَلِه-پول
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
اصول دین پرسیدن-سوالپیچ کردن
از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانیسفید، نزد همه معروف)
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
تِر زدن-خراب کردن کار
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
دلچسب-دلپذیر-مقبول
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
ریش شدن-ریش ریش شدن
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
حضوری-رو در رو
بی تفاوت-بی اعتنا
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
اهل بیت-اهل خانه-خانواده
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن
داغان-از هم پاشیده-پریشان
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
چپه-کجی به یک سمت
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
پینه زده-وصله کرده
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
زیر دُم سُست-زن منحرف
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند
خانه یکی-صمیمی و یکدل
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
زبان گز-چیز تند و تیز
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
حکیم جواب کرده-یتیم
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
خوش قلق-رام-خوش خوی
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
چینی بند-چینی بند زن
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
دک و پوز-دهان و لب و دندان
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
دور و بر-اطراف-پیرامون
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
فال بد زدن
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
پاشیر-گودال پای شیر آب
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
خرسک-نوعی فرش
راپرت-گزارش-خبر
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
چرس رفتن-حشیش کشیدن
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
زار زار-گریه ی شدید
دوسیه-پرونده
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
خشت مال-دروغ گو-لاف زن