برگزیده

فهرست کامل فرهنگ لغت کوچه بازاری فارسی قسمت نهم

خارج از حد-بیش از اندازه

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

 

دست کردن-دست فرو بردن

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

چرک و خون-چرک آلوده به خون

 

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

 

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

چار میخ-اذیت و آزار سخت

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

تر دماغ-سرحال-شنگول

بیخ خِر-بیخ گلو

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

پیاله فروشی-میخانه

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

دوام آوردن-استقامت کردن

از تیپ کسی بودن
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

پشت بام-سقف بیرونی بام

رنگ شدن-گول خوردن

چشم زاغ-بی شرم

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

ته آواز-صدای نسبتن خوب

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

درق دروق-درق درق

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

جاده کوبی-راه صاف کردن

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

خرده کاری-کار جزیی

در زدن-کوبیدن در خانه

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

زیر دُم سُست-زن منحرف

 

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

خودرو-آن چه بی اسب رود

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

خِر-حنجره-گلو

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

بی پرده-رک و صریح-آشکار

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

پیش کردن گربه-راندن گربه

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

ارباب حجت(اهل منطق)

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

 

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

بی فکر-لاابالی-بی قید

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

ادرار کوچک(شاش)

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

جیغ و داد-داد و فریاد

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

درگاهی-آستانه

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

زیر دست-تابع-فرمان بردار

 

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

آواز دادن-خواستن

پا-حریف

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

حرص خوردن-عصبانی شدن

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

اهل دود-سیگاری

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

 

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

آمده-شوخی و لطیفه

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

چنگک شدن-چنگ شدن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

زرت و پرت-چرت و پرت

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

دل گُنده-سهل انگار

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

 
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

پا به رکاب-آماده ی رفتن

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

آتشی(تندخو، زودخشم)

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

پایین دست-طرف پایین

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
چال افتادن-گود شدن

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

ذلیل مرده-ذلیل شده

پنزر- پندر

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

چَکی-وزن نکرده-یک جا

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

آتشی-تندخو-زودخشم

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

جسته دوزی-نوعی دوختن

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

دلِی دلِی-حاشا-انکار

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

رخصت خواستن-اجازه خواستن

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

چرمی-از جنس چرم

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

چنگول زدن-پنجه زدن

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

دل و دماغ-دل و حوصله

بسیار دلواپس و نگران بودن

ته گرفتن-سوختن غذا

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

اجاق-دودمان

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

 
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

چیلک دان-چینه دان

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

آبِ خشک-آب بسته

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

زرت و زورت-زرت و پرت

پیش پیشکی-از پیش

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

چراغان کردن-جشن گرفتن

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

خواهر خوانده-دوست صمیمی

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

چنگولک-سست و ضعیف

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

چرکو-آدم کثیف

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

آلکلی(معتاد به الکل)

دلبخواهی-دلبخواه

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

 

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

 

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

دستک-دفتر حساب

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

چار میخ-اذیت و آزار سخت

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
چول-بیابان
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

حمله-بیماری غش-صرع

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

اجل معلق-مرگ ناگهانی

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

اهل دود-سیگاری

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

آبِ خشک-آب بسته

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

حرام و حرس-ریخت و پاش

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

خاکه زغال-ریزه ی زغال

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
آواز شدن-شهره شدن
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
چرک کردن-عفونت کردن زخم

بخوانید :   قطعات یدکی و تعمیرات جرثقیل سقفی

حبه ی انگور-دانه ی انگور

حمامی-گرمابه دار

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

 

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

جهیزیه-نگا. جهیز

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

جیره بندی-سهم بندی

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

 

بازرسی-بررسی و کنترل

خنک کردن-سرد کردن

بغداد خراب-شکم گرسنه

زبان در قفا-زبان پس قفا

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

خیک محمد-آدم چاق و فربه

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

افتاده-فروتن-متواضع

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

کسی را اذیت و آزار کردن

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

پیسی-بد رفتاری-آزار

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

حرف-سخن-گفتار-کلام

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

با کسی بحث و مجادله کردن

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

 

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
دزدیده-دزدکی

آکَل-آقای کربلایی

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

 

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

دَدَر-بیرون-کوچه
دیر کرد-تاخیر-تعویق
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

چای کاری-کشت و زرع چای

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

 
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

آشغالی-سپور

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

آواز دادن-خواستن

راحتی-دمپایی

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

خرج تراشی-هزینه درست کردن

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
زرت و پرت-چرت و پرت

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

چته ؟-تو را چه می شود ؟

 

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

دوسیه-پرونده

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

به سر دویدن- با سر رفتن

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

جود-یهودی-حهود

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن
آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

خبره-ماهر-استاد

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

 

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

چهل منار-تخت جمشید

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

تُف به دهن-حیرت زده

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

دلسرد کردن-ناامید کردن

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

 

آب آتش زده-اشک

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

خاطر جمع-مطمئن

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

 
چُر-ادرار

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

چیز خور-مسموم شده

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

پیش رس-زود رس

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

عینک ذره بینی بسیار قوی

راه راه-دارای خطوط موازی

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

تته پته-لکنت زبان
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

پخش-پراکنده

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

بار سرکه- ترش ابرو

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

 

جلز و ولز-سوز و گداز

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

آهو چشم-معشوق-شاهد

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

 

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

چاچول باز-حقه باز-شیاد

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

پر افاده-متکبر-مغرور

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

دال-خمیده-کج

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

ریق افتادن-ریغ افتادن

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
باریک-دقیق-حساس

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

تل انبار-توده-انباشته

پِی-دنبال

چِخ کردن-راندن سگ

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

خارج از حد-بیش از اندازه

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

در زدن-کوبیدن در خانه

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

زار زدن-سخت گریه کردن

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف
آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

به حق پیوستن-مردن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
پَلِه-پول

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

 

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

چاچول باز-حقه باز-شیاد

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

تِر زدن-خراب کردن کار

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

دلچسب-دلپذیر-مقبول
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

ریش شدن-ریش ریش شدن

 
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
حضوری-رو در رو

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

بی تفاوت-بی اعتنا

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن
داغان-از هم پاشیده-پریشان

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

چپه-کجی به یک سمت

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

پینه زده-وصله کرده

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

 

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

زیر دُم سُست-زن منحرف

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

خانه یکی-صمیمی و یکدل

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

 

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
زبان گز-چیز تند و تیز

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

حکیم جواب کرده-یتیم

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
خوش قلق-رام-خوش خوی

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

رشوه گرفتن-رشوه خواری

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

چینی بند-چینی بند زن

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

دک و پوز-دهان و لب و دندان

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

دور و بر-اطراف-پیرامون

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

فال بد زدن

 

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

دل کسی آمدن-دل آمدن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

پاشیر-گودال پای شیر آب

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

خرسک-نوعی فرش

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

راپرت-گزارش-خبر

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

چرس رفتن-حشیش کشیدن

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

زار زار-گریه ی شدید

دوسیه-پرونده

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

 

خشت مال-دروغ گو-لاف زن