معنویت در سازمانها-پایان نامه درمورد رهبری معنوی و رضایت شغلی
نیاز به معنویت نیز به سان نیازهای احساسی، ذهنی و فیزیولوژیکی، یکی از نیازهای عمده و اساسی انسان است. فرد تمام این نیازها را با خود به محیط کار میآورد. ریشه رابطه میان معنویت و رهبری شناخت این موضوع است که همه ما دارای یک ندای باطنی هستیم که منبعی در حل بحرانهای فردی و کاری و مواجه با مسائل است.
در تعریف دیگر، معنویت به معنای ایجاد تغییر در زندگی شخصی و اجتماعی بر طبق چیزی که در فرهنگ خاص هر جامعه مقدس به شمار میآید (Cacioppe 2000). همینطور در تعریفی دیگر، معنویت را به عنوان انرژی، معنا، هدف و آگاهی در زندگی خواندهاند (Cavanagh, 1999).
معنویت دارای ماهیتی فردی است و همین امر باعث شده است که دیدگاههای متفاوتی درمورد آن شکل گیرد. برخی معنویت را برخاسته از درون انسانها میدانند و معنویت را چیزی فراتر از قواعد مذهبی میخوانند که مربوط به جریان معنا بخشی و خودیابی درونی است. هر چند در این دیدگاه به طور قطع صحبت از قدرتی به میان میآید که از درون هر فرد نشات میگیرد، در عین حال این بینش شامل احساس مرتبط بودن فرد با کار خود و دیگران نیز میشود، به شکلی که حتی پیروان این دیدگاه، معنویت را به شکل احساس اصلی فرد، رابطه با درون خود و کل جهان نیز خواندهاند (Kerishna kumar & neck, 2002).
معنویت نوعی نیاز درونی انسان برای ارتباط با امری فراتر از خویش است. اما این به چه معناست؟ آن امری فراتر از ماست که نتوانیم با احساس خود آن را درک کنیم. معنویت ممکن است مشمول دو جزو باشد: عمودی و افقی. جزو عمودی امری مقدس، الهی و بدون مکان و زمان میباشد که دارای قدرت بالاتر و منبعی بزرگتر از آگاهی است که ما تمایل داریم با آن ارتباط برقرار کنیم و هدایت شویم. جزو افقی آن اشاره به تمایل ما در خدمت کردن به انسانها و سایر موجودات این هستی است (wigglesworth, 2004).
تعریف دیگری که در زمینه معنویت ارائه شده عبارت است از: جستجوی مداوم برای یافتن معنا و هدف زندگی است، درک عمیق ارزشهای زندگی، وسعت عالم، نیروهای طبیعی موجود و نظامهای باور شخصی (Mears, 1990).
معنویت تلاشی در راستای پرورش حساسیت نسبت به خویشتن، دیگران، موجودات غیر انسانی و خدا و یا جستجو در جهت آنچه برای انسان شدن مورد نیاز است و کندوکاو برای رسیدن به انسانیت کامل دانستهاند (Hinnells, 1995).
2-3-2. معنویت در سازمانها و محیطهای کاری
جایگاه معنویت در سازمانها به گونهای رو به افزایش از سوی مدیران، سرپرستان، کارکنان و پژوهشگران به عنوان ضرورتی جهت تعاملات سازمانها با کارمندان، مشتریان و جامعه مورد عنایت قرار گرفته بود. به گونهای که مفهوم معنویت در فضای کاری در سالهای اخیر استانت زیادی را به خود جلب کرده است (aydin & ceylan 2009).
گیاکالون و جورکیویس[1] معنویت را در فضای کار و سازمان به این شکل معرفی کردهاند: معنویت چارچوبی از ارزشهای سازمانی ثابت شده در فرهنگ که تجربه افراد از تعالی را از راه فرآیند کار، رشد میدهد و احساس آنها از رابطه داشتن با دیگران را به طریقی که احساس کامل بودن و لذت را برای آنها فراهم میکند، آسان میکند. معنویت در محیط کار به عنوان چارچوب ارزشهای سازمانی دیده شده در فرهنگ تعریف شده که تجربه متعالی افراد را از طریق فرایند کار رشد میدهد (Daniel, 2010).
تعریف معنویت با معنویت در محیط کار با هم تفاوت هایی دارند. این به این دلیل است که معنویت در کار، نیرویی الهام بخش در جهت جستجوی پی در پی جهت یافتن هدف و معنا در زندگی کاری، درک عمیق از ارزش کار، گستردگی عالم هستی، موجودات محیط طبیعی و نظام باور شخصی میباشد (میرز،1990). معنویت در کار به جنبههای شخصی نظاره دارد و معنویت در محیط کار به جنبههای کاری آن اشاره دارد. معنویت در کار در سطح فردی و معنویت در محیط کار در سطح سازمانی آن بررسی میشود. در برخی از نوشتهها اصطلاح روح در کار را برای معنویت در کار و اصطلاح روح در محیط کار را برای معنویت در محیط کار به کار گرفته میشود (Kinjersky & Skeripnk, 2004).
برای بعضیها معنویت در کار به معنای واقعی بودن و ارتباط با نیروی الهی اشاره دارد و برای برخی از مدیران مذهبی به معنای تصدیق خداوند و کتابهای الهی است. برای عدهای نیز معنویت در محیط کار به معنی شروع نهضت مذهبی دیگری است که اهمیت آن از عواطف و وجدان بیشتر است (Kavanof, 1999).
امروزه سازمانها با کارکنانی مواجهاند که در جستجوی پیدا کردن کاری با معنا، هدفمند و پرورش محیطهای کاری با این خصوصیات هستند و این مهم غیر از ورود معنویت در کار امکان پذیر نیست. در واقع معنویت در کار وصف کننده کارکنانی است که کارشان با معنا و هدفدار است. استفاده از معنویت در محیط کار، کوششی برای یافتن هدف نهایی فرد در زندگی است، تا بدان وسیله بتواند با سایر همکاران خود و کسانی که با او ارتباط کاری دارند، رابطه قوی برقرار کرده و نوعی هماهنگی بین عقاید اساسی فرد و ارزشهای سازمان ایجاد کند (Miliman, 2003).
بج[2] (2000)، تعاریفی که در باب معنویت در محیط کار و سازمان بوده را در 6 تعریف مرتبط با مقوله، دسته بندی کرده است: انسان گرا، بوم شناس، طرفدار محیط زیست، پست مدرنیسم تاییدگرا، مدیر گرا، بنیاد گرا و پست مدرنیسم شک گرا.
هنسن[3] به تغییرات نیازهای کارکنان در سازمان اشاره میکند. بدین گونه که هال، در سازمانهای قرن بیست و یک، تغییرات رو به افزایشی را میبیند و بر این باور است که افراد بیشتر از سازمانها بر شغل خود کنترل دارند. لازم است که مدیران و کارکنان به این نکته توجه زیادی مبذول دارند (Hensen, 2001). سازمانها در صورتی موفق میشوند که کاملا به همه نیازهای کارکنان خود پاسخگو باشند. در حقیقت، معنویت در محیط کار یک روند در حال شکل گیری است که برای جوامع مختلف معناهای متفاوتی دارد. برای بسیاری از افراد به معنای رابطه با خدا است. برای برخی از مدیران مذهبی، معنویت به معنای تصدیق خداوند و کتابهای الهی است.
معنویت سفری است به سوی یکپارچگی شغلی و معنویت که جهت، کمال و پیوستگی در محیط کار را شکل میدهد (Gibounz, 2001). معنویت در کار، درک و شناسایی ابعادی از زندگی درونی کارکنان است که قابل رشد است و به واسطه انجام فعالیتهای با معنا، در زندگی اجتماعی شکل و پرورش مییابد (Ashmas & Duchan, 2001). معنویت در کار، یک تجربه از اعتماد متقابل در میان کارکنانی است که توسط خوش بینی و حسن نیت فردی ایجاد میشود و منجر به شکل گیری فرهنگی سازمانی انگیزشی و افزایش عملکرد جامع میشود که در نهایت تعالی سازمانی را به همراه دارد (Marquis, 2006). معنویت در محل کار از طرف رهبران سازمان، فرهنگ سازمانی، خط مشیها و طرح کار تقویت و شکل مییابد. حساسیت و علاقه به کارمند باید در همه رویکردهای سازمانی مشاهده شود (Brack, 1999).
در تجزیه و تحلیل معنویت در سازمان، سطوحی که به وسیله میلیمان ارائه شده حائز اهمیت است، چرا که با سه سطح رفتار سازمانی، فردی، گروهی و سازمانی ارتباط پیدا میکند. هر چند معنویت در سازمان، مفهوم عمیقی به همراه دارد، با این حال، در تمام تعاریف ارائه شده توسط مراکز علمی، معنویت در برگیرنده مفهومی از جامعیت، کمال، پیوستگی در محیط کار و ارزشهای عمیق در کار است. بنابراین معنویت در سازمان در سطح فردی، تلاش جهت یافتن معنا و هدف در زندگی کاری، در سطح گروهی؛ رابطه قوی بین همکاران و افرادی که به نحوی با کار مشارکت دارند و در سطح سازمانی؛ پیوستگی میان اعتقادات و ارزشهای سازمان است (Miliman, 2003).
[1]– Giacalon & jourjious
[2]– bej
[3]– hensen