اثربخشی آموزش راهبردهای نظمجویی فرآیندی هیجان بر پریشانی روانشناختی و ناگویی هیجانی بیماران …
درمان
هدف از درمان ویتیلیگو رنگدانهسازی مجدد و توقف فرآیند کاهش رنگدانه است. اگر چه تاکنون نوش دارویی برای ویتیلیگو وجود ندارد، خدمات موجود به رضایت تعداد قابل توجهی از بیماران منتهی شده است. انتخاب نوع درمان به عوامل متعددی همچون میزان گستردگی، محل و میزان فعالیت بیماری و همچنین سن، نوع پوست و انگیزه برای تحت درمان قرار گرفتن بیمار بستگی دارد. به طور کلی، دورهای بین ۲ تا ۳ ماه برای مشخص کردن اثربخشی یک درمان خاص نیاز است. نواحی بدن که به طور نوعی به درمانهای پزشکی بهترین پاسخ را میدهند شامل صورت، بینی، اندامهای میانی و تنه است، در حالی که اندامهای تحتانی و لبها نسبت به درمان مقاومتر هستند. رنگدانه سازی مجدد معمولا در الگوی پیش فولیکولی و یا در ضایعات پیرامونی دیده میشود. هنگامی که موها در نواحی درگیر ویتیلیگو رنگدانههایشان را از دست میدهند، الگوی پیشین مشاهده نمیشود (بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰).
کورتیکواستروئیدها
کورتیکواستروئیدهای[۲۴۸] موضعی برای نواحی موضعی درگیر ویتیلیگو بسیار مفید است. در فراتحلیلی نشان داده شد که تقریبا نیمی از بیماران مبتلا به ویتیلیگو که کمتر از ۲۰ % سطوح بدنشان تحت تاثیر قرار گرفته بود، بیش از ۷۵ % رنگدانهسازی مجدد بدست آوردند هم با دسته ۱ (با قدرت بسیار بالا) و هم با دسته ۲ و ۳ (قدرت بالا) کورتیکواستروئیدهای معمول؛ آتروفی پوستی به ترتیب در ۱۴ % و ۲ % افراد این گروه مشاهده شده است (انجو، اسپالس و بووس[۲۴۹]، ۱۹۹۸؛ به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰). برای به حداقل رساندن اثرات جانبی، دستهی ۱ کورتیکواستروئیدها میتواند در دورههای ۸-۶ هفتهای یا دو هفته به صورت متناوب همراه با تاکرولیموسهای[۲۵۰] نوعی یا کورتیکواستروئیدهای معمولی با قدرت کم مورد استفاده قرار گیرد؛ اگر بهبود قابل مشاهدهای بعد از ۲ ماه وجود نداشت درمان نباید قطع شود.
به طور کلی، باید از کورتیکواستروئیدهای ضایعات داخلی به دلیل درد همراه با تزریق و خطر آتروفی پوستی که تقریبا در بین هر سه بیماری که از این درمان استفاده میکنند در یکی از آنها رخ میدهد اجتناب کرد. در گزارشات آمده است که کورتیکواستروئیدهای سیستمی (درمان متناوب با دوز بالا، رژیمهای متناوب با دوز متوسط یا دوز دهانی روزانهی پایین) سبب توقف روند تسریعی گسترش ویتیلیگو میشوند و رنگدانه سازی مجدد را القاء میکنند (راداکوویچ-فیجان، فورنسین-فریدل، هونیگزمن و تانئو[۲۵۱]، ۲۰۰۱؛ به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰). با این وجود، ارائهی احتمالی کورتیکواستروئیدهای سیستمی برای اثرات جانبی جدی و نقش آن در درمان ویتیلیگو هنوز هم بحث انگیز است.
مهارکنندههای کلسینورین موضعی[۲۵۲]
مطالعات متعددی نشان دادهاند که کاربرد موضعی پماد تاکرولیموس ۱/۰ % یا کرم پیمکرولیموس[۲۵۳] ۱ % به صورت دوبار در روز میتواند به رنگدانه سازی مجدد در ویتیلیگو منتج شود، که نرخهای پاسخ در کودکان بیمار همانند پاسخهایی است که با کورتیکواستروئیدهای موضعی بدست آمده است. بهترین نتایج زمانی کسب شدند که این عوامل برای ضایعات صورت مورد استفاده قرار گرفتند و یا با نور درمانی ترکیب شدند. بهعلاوه، نشان داده شده است که مهارکنندههای کلسینورین موضعی رنگدانه سازی مجدد را زمانی که همراه با نور درمانی با اشعه UVB محدود شده یا لیزر رادیواکتیو ۳۰۸ نانومتری مور داستفاده قرار گیرند افزایش میدهند (پاسرون و اورتون، ۲۰۰۶؛ اورتون و پاسرون، ۲۰۰۵؛ به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰). همچنین، اجتناب از نور UV بوسیلهی بستهی درمانی TCIs ارائه شده است و نسبت سود-زیان احتیاج به بحث و گفتوگو با بیماران دارد و مطالعات بایستی گسترش پیدا کند (بویژه در کودکان). تاکرولیموسهای موضعی نیز میتوانند در ترکیب با کورتیکواستروئیدهای موضعی همانگونه که در قسمت بالا مورد اشاره قرار گرفت، مورد استفاده قرار گیرند (بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰).
نوردرمانی
اشعهی UVB با پهنای باند باریک[۲۵۴]: به طور کلی، اشعهی UVB با پهنای باند باریک نسبت به اشعهی UVB با پهنای باند گسترده[۲۵۵] در درمان ویتیلیگو اثربخشتر قلمداد میشود. مطالعات مختلفی کارآمدی تک درمانی باNB-UVB را ثابت کردهاند (وسترهوف و نیووبوئر-کروبوتووا[۲۵۶]، ۱۹۹۷؛ اسکرشان، کیم و لیم[۲۵۷]، ۲۰۰۱؛ به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰). دوز شروع در دامنهای از ۱۰۰ تا ۲۵۰ میلیژول/ سانتیمتر مربع قرار دارد که در طی قرار گرفتن در معرض اشعه، در هر جلسه ۱۰ تا ۲۰ درصد افزایش پیدا میکند تا التهاب پوستی خفیف بدون علامت در ضایعات بدست آید. درمانها دو تا سه بار در هفته و نه در دو روز متوالی تکرار میشوند (وسترهوف و نیووبوئر-کروبوتووا، ۱۹۹۷؛ به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰). اثرات جانبی کوتاه مدت همچون خارش و اثرات جانبی بلند مدت مانند سرطان پوست توصیف و تشریح نشدهاند. مزایای NB-UVB در مقایسه با پسورالن همراه با [۲۵۸]UVA شامل دورهی درمانی کوتاهتر، فقدان اثرات جانبی معدی و رودهای، کاهش واکنشهای سمی نور و عدم نیاز به درمان دیگر برای محافظت در برابر نور است؛ همچنین NB-UVB میتواند در کودکان، زنان باردار یا شیرده و افرادی که دچار نارساییهای کبدی و کلیوی هستند مورد استفاده قرار گیرد. بهعلاوه، NB-UVB بر تضاد میان پوست نرمال و پوستی که رنگدانه از دست داده است تاکید کمتری دارد (انجو و وسترهوف، ۲۰۰۱). NB-UVB در حال تبدیل شدن به انتخاب درمانی اول برای بزرگسالان و کودکانی است که درگیر ویتیلیگوی گسترش یافته هستند، بویژه نواحی حساس به لحاظ زیبایی که به صورت نرمال به درمان پاسخ میدهند و یا در شرایطی که کمتر از ۲۰ % سطوح بدن را درگیر کرده باشد.
پسورالن همراه با UVA: نور-شیمیایی درمانی پسورالن شامل استفاده از ترکیب پسورالن همراه با اشعهی UVA است. پسورالن اغلب در دامنهی ۸-متوکسی پسورالن به کار گرفته میشود. همچنین پسورالن میتواند به صورت دهانی اجرا شود[۲۵۹] یا به صورت موضعی به کار گرفته شود[۲۶۰] و یا از طریق قرار گرفتن در معرض اشعهی UVA مصنوعی یا اشعهی طبیعی خورشید[۲۶۱] پیگیری شود. درمانهای PUVA به صورت دهانی با استفاده از ۸-متوکسی پسورالن به طور معمول به مدت ۲ هفته اجرا میشوند. برای بیماران مبتلا به ویتیلیگو، دوز آغازین UVA معمولا ۵/۰ تا ۱ ژول/سانتیمتر مربع است که به طور منظم تا بوجود آمدن التهاب پوستی خفیف در ناحیهی پوست درگیر افزایش مییابد. برای کاهش خطر ایجاد پدیدهی کوبنر، از التهاب قابل توجه و زیاد (نورهای سمی) اجتناب میشود. ۵-متوکسی پسورالن نیز نرخهای پاسخ مشابه ۸-متوکسی پسورالن را در رنگدانه سازی مجدد ویتیلیگو دارد، اما تاثیرات منفی کمتری همچون کاهش نورهای سمی و همچنین استفراغ و بالا آوردن ایجاد میکند (بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰).
نرخ پاسخ PUVA متغیر است؛ اگر چه اکثر بیماران بهبودهای قابل پذیرشی از لحاظ زیبایی کسب میکنند، رنگدانه سازی مجدد به صورت کامل تنها در تعداد کمی از بیماران اتفاق میافتد. به طور کلی، تمامی درمانهای PUVA به تعداد جلساتی بین ۳۰۰-۵۰ نیاز دارند. تاکنون، تنها تعداد کمی از بیماران مبتلا به ویتیلیگو که تحت درمان PUVA به صورت القایی قرار گرفتهاند دچار سرطان پوستی شدهاند. اگر چه این موضوع احتمالا دوز انباشته شدهی UVA کوچکتری را برای سایر بیماران با اختلالات دیگر همچون پسوریازیس منعکس میکند، تاکنون مطالعاتی با پیگیری طولانی مدت در مورد بیماران مبتلا به ویتیلیگو که با PUVA درمان شدند صورت نگرفته است. با توجه به اطلاعات موجود، به نظر میرسد توصیه این موضوع عاقلانه به نظر برسد که بیماران مبتلا به ویتیلیگو دوز انباشتهی حداکثر ۱۰۰۰ ژول/ سانتیمتر مربع را در طی ۳۰۰ جلسه دریافت میکنند. اجرای PUVAبه صورت موضعی به سبب نورهای سمی با مشکلات زیادی (مانند تاول، پدیده کوبنر) که برآمده از فرمولبندی پسورالن بوده، همراه است. غلظت پایینی (کمتر از ۱/۰ درصد) بایستی مورد استفاده قرار گیرد که سبب رقیق ساختن میزان موجود به صورت تجاری میشود. تقریبا ۳۰-۲۰ دقیقه بعد از کاربرد موضعی (با استفاده از کرم و پماد) بر ضایعات بیمار باید در معرض دوز آغازین UVA که بیشتر از ۲۵/۰ ژول/ سانتیمتر مربع نیست با همان نسبت قرار گیرد تا التهاب پوستی خیف در نواحی تحت درمان بدست آید (بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰).
PUVASOL (پسورالن به همراه اشعهی طبیعی خورشید) میتواند در مناطقی که آبو هوای آفتابی دارند (البته با توجه به اصول مشابه برای PUVA) مورد استفاده قرار گیرد. برای اجتناب از واکنشهای سمی، پسورالن دهانی با نورهای سمی کم همچون ۵-متوکسی پسورالن ترجیح داده میشوند (بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰).
اشکال دیگر نوردرمانی
گزارشهای متضادی در مورد اثربخشی خلین[۲۶۲] دهانی همراه با UVA و فنیلالانین دهانی همراه با UVA در درمان ویتیلیگو وجود دارد و نگرانیها در مورد اثر سمی خلین بر کبد افزایش یافته است. به عنوان یک نتیجه، این روشها توصیه نمیشوند. خلین موضعی همراه با UVA خطر سمیت نوری نسبتا کمتری دارد، اما به دورهی درمانی طولانیتری نیاز دارد و دوز UVA بالاتر نسبت به PUVA به صورت دهانی میزان مشابهی از رنگدانه سازی مجدد را فراهم میکند (والکوا، تراشلیئوا و کرستووا[۲۶۳]، ۲۰۰۴؛ به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰).
میکرو نوردرمانی متمرکز[۲۶۴] مزیت تابش بر پوست تحت تاثیر قرار گرفته را دارد. یک پرتو گسترده یا باریک اشعهی UVB برای نواحی درگیر ویتیلیگو به کار برده میشود. درمانها به صورت چند بار در هفته برای دو ماه متوالی اجرا میشوند البته گاهی اوقات نیز همراه با افزایش آغازین درمانهای روزانه برای ۵ روز. در یک مطالعهی طولانی مدت، ۷۰ درصد از بیمارانی که به طور میانگین در ۲۴ جلسه درمانی در طول دورهی ۱۲ ماهه شرکت کرده بودند، ۷۵ درصد رنگدانه سازی مجدد کسب کرده بودند (بالتاس، ناگی و بونیس[۲۶۵]، ۲۰۰۱؛ به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰).
لیزر و دیگر ابزارهای نوری مرتبط
لامپ و لیزر رادیواکتیو: طول موج کاربردی ۳۰۸ نانومتر لامپ و لیزر رادیواکتیو بسیار نزدیک به NB-UVB است (بالتاس، ناگی و بونیس، ۲۰۰۱؛ به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰). منافع درمانی لیزر رادیواکتیو برای ویتیلیگو در چند مطالعه مورد بررسی قرار گرفت و در مجموع، ۵۰-۲۰ % ضایعات، ۷۵ % رنگدانهسازی مجدد کسب کردند (هوفر، حسن و لگات[۲۶۶]، ۲۰۰۶؛ ۲۰۰۵؛ به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰)؛ لامپ رادیواکتیو نیز اثر بخشی مشابهی دارد (لیداف، فونتاس و گیاچرو[۲۶۷]، ۲۰۱۰؛ بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰). لکههای موضعی ویتیلیگو در طی یک تا سه جلسه در هفته برای میانگین جلسات ۴۸-۲۴ همراه با نرخ رنگدانه سازی مجدد که بستگی به تعداد کل جلسات داشت درمان شدند (هوفر، حسن و لگات، ۲۰۰۵؛ به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰). التهاب پوستی و (به ندرت) تاول نشانگر اثرات جانبی بالقوه هستند (هوفر، حسن و لگات، ۲۰۰۶؛ به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰).
لیزر هلیوم-نئون[۲۶۸] : لیزر هلیوم-نئون در طول موج ۸/۶۳۲ نانومتر در دامنهی اشعهی قرمز قابل مشاهده منتشر میشود که میتواند تکثیر ملانوسیتها و تولید ملانین را افزایش دهد (لان، چیو[۲۶۹]و وو، ۲۰۰۶؛ بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰). در مطالعهای که روی ۳۰ بیمار مبتلا به ویتیلیگوی یکپارچه صورت گرفت، ۲۰ % از ضایعات، بعد از میانگین ۷۹ جلسه، تقریبا ۷۵ % رنگدانه سازی مجدد کسب کردند که یک یا دو بار در هفته اجرا میشد (یو، وو و یو[۲۷۰]، ۲۰۰۳؛ بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰).
درمانهای جراحی
برای بیماران مبتلا به ویتیلیگو که در پاسخ به درمان دارویی با شکست مواجه شدهاند، درمان جراحی با تکنیکهای پیوندی اتولوگ[۲۷۱] ممکن است یکی از گزینههای درمانی باشد (گوپتا، اولسون، کانوار[۲۷۲] و اورتون، ۲۰۰۷؛ به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰). ملاکهای گزینش کلی برای برای این روش عبارتند از بیماری ثابت (بدون روند پیشرونده) برای حداقل ۶ ماه، عدم پاسخ رضایت بخش به دارو درمانی، عدم وجود پدیدهی کوبنر، تست پیوند مثبت، عدم گرایش به برآمدگیای که در محل التیام زخم پدید میآید و سن بالای ۱۲ سال (فالابلا، آروناتگوی، بارونا و آلزات[۲۷۳]، ۱۹۹۵، به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰).
چندین روش جراحی رنگدانه سازی مجدد به طور موفقیت آمیزی به کار گرفته شدهاند. پیوند کوتاه[۲۷۴] سادهترین تکنیک است. پیوند پانچهای کوچک (۲-۱ میلیمتر) از پوست غیر درگیر در نواحی بیرنگ به صورت مجزا از دیگر پیوندها از طریق پیوندهای ۸-۵ میلیمتری فرو میگردد. اثرات سنگ فرشی[۲۷۵]، بروز چند رنگی در گرفتها و بوجود آمدن چالهها نشانگر نتایج نامطلوب هستند. به این دلیل که ممکن است اثرات زخم و عدم رنگدانه سازی در جایگاههای اعطاء کننده بوجود آید، باید مناطق حساسی به لحاظ زیبایی انتخاب شوند. مزیتهای پیوند پوستی مکش تاول[۲۷۶]، عدم وجود اثرات زخم در جایگاههای اعطاء کننده و احتمال استفادهی مجدد از این نواحی است. با این وجود، شکست در پیوند زدن و پدیدهی کوبنر ممکن است رخ دهد. پیوند ملانوسیتهای اتولوگ کشت شده[۲۷۷] تکنیک پر هزینهای است که نیازمند آزمایشگاههای تخصصی مجهز است؛ پیوندها شامل ملانوسیتهای خالص یا ملانوسیتهای آمیخته با کراتینوستها هستند (گوئرا، کاپارو و ملچی[۲۷۸]، ۲۰۰۰؛ به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰). برای اجتناب از نیاز به محیط مصنوعی کشت (که سبب درگیر شدن میتوژنها برای افزایش رشد سلول میشود)، پیوند سوسپانسیونخطی سلول پوستی کشت نشده[۲۷۹] که شامل ملانوسیتهاست مورد حمایت قرار گرفته است (گائوتیئر و سورلیو-بازیل[۲۸۰]، ۱۹۹۲؛ به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰). پیوند موهای افراد برای ایجاد رنگدانه سازی مجدد در ویتیلیگو لوکوتریخیا یه طور موفقیت آمیزی اجرا شده است. بسیاری از این تکنیکها نیازمند تخصص بالینی هستند و نامزدهای اصلی بایستی به دقت انتخاب شوند.
درمانهای ترکیبی
درمانهای ترکیبی ممکن است نرخهای بالایی از رنگدانه سازی مجدد را در مقایسه با تک درمانهای سنتی ایجاد کنند. نمونههایی از این درمانها شامل نوردرمانی بعد از روشهای جراحی و TCIs یا کورتیکواستروئیدهای موضعی همراه با یکدیگر، NB-UVB یا درمان لیزر رادیواکتیو است (ون گیل، اوگنایی و دی میل[۲۸۱]، ۲۰۰۴؛ پاسرون، استواری و ذکریا[۲۸۲]، ۲۰۰۴؛ کاوالک، اسپنسر و فلپس[۲۸۳]، ۲۰۰۴؛ فای، کاسانو و ونا[۲۸۴]، ۲۰۰۷؛ ساسی، کازانیگا و تساری[۲۸۵]، ۲۰۰۸). اگر چه مشتقات ویتامین D موضعی همانند تک درمانیها غیر موثر بودهاند، این عوامل ممکن است به رنگدانه سازی اضافی زمانی که به صورت ترکیبی با تک درمانی بهکار برده شوند منتج شود (به نقل از بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰).
رنگدانه سازی کوچک
تکنیک رنگدانه سازی کوچک[۲۸۶] پوستی دائمی، یک روش خالکوبی است که رنگدانه اکسید آهن غیر آلرژیزا را برای پنهان کردن نواحی مقاوم به درمان در ویتیلیگو به کار میبرد. در این روش بیماران باید به دقت انتخاب شوند یعنی بزرگسالانی که تظاهرات بالینی بیماریشان به طور معناداری تغییر پیدا میکند و کسانی که میدانند عدم رنگدانه سازی نیازمند محافظت سخت گیرانهای در برابر نور است (مانند کرم ضد آفتاب، لباسهای خاص، چتر و …). رایجترین عاملی که در این درمان مورد استفاده قرار میگیرد منوبنزیل ادر هیدروکوئینون[۲۸۷] است که برای یک یا دو بار در روز به مدت ۱۲-۹ ماه در نواحی درگیر بکار برده میشود. MBEH تحریک کننده و بسیار آلرژیزاست و قبل از استفادهی گسترده، بایستی تست اولیه از آن گرفت (موشر، پاریش و فیزپاتریک، ۱۹۹۷).
حمایت روانشناختی[۲۸۸]
تاثیرات ویتیلیگو بر کیفیت زندگی در بسیاری از افراد بیمار عمیق است و شناسایی جنبههای این بیماری و توجه به نیازهای روانی بیماران به عنوان یک چالش برای پزشک است. اگر چه درمان جادویی برای ویتیلیگو وجود ندارد، همیشه چیزی وجود دارد که میتواند سودمند باشد و برای بیماران ویتیلیگو انجام شود. آنها در وهلهی اول نیاز دارند به اینکه بدانند اختلال پوستیشان چیست. توضیح و تشریح ماهیت و فرآیند بیماری و نقاط قوت و ضعف و محدودیتهای درمانهای موجود بسیار مهم است و در مقایسه با دیدگاه و نگرش جبرگرایانه که درمانی وجود ندارد و ویتیلیگو صرفا یک بیماری زیبایی است، اثربخشتر است. حتی کمک کردن به بیماران برای پنهان کردن وضعیتشان به طوری که قابل مشاهده نباشد، میتواند بخشی از طرح مدیریتی باشد. استفاده از گروههای حمایتی (اگر لازم باشد) و مشاورهی روانشناختی، درمانهای مکمل مهمی قلمداد میشوند (بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰).
بیماری ویتیلیگو به احتمال زیاد یک بیماری خود ایمنی است که در آن سیستم ایمنی بدن در برابر سلولهای رنگدانهای پوست واکنش نشان داده و آنها را تخریب میکند. حدود یک درصد مردم دچار این بیماری هستند و این بیماری در هر سنی میتواند بروز کند اما نیمی از موارد بیماری در زیر سن ۲۰ سال سالگی بروز میکند. در ۳۰-۲۰ % موارد سابقه خانوادگی این بیماری در فرد مبتلا وجود دارد. ضایعات پوستی به شکل لکههای بیرنگ و سفید پوستی است که این لکهها میتواند بزرگ و یا کوچک باشد. این لکهها را میتوان با استفاده از وسیلهای به نام لامپ وود مشاهده کرد که در زیر نور این لامپ به وضوح حالت مرمری و سفید لکهها مشخص میشود. محل بروز این بیماری در هر نقطهای از بدن میتواند باشد. اما پشت دستها، زانوها، آرنجها، کناره لبها، ناحیه تناسلی و صورت از نقاط نسبتاً شایعتر بروز این بیماری میباشد (طیب و پیکاردو، ۲۰۰۷).
از لحاظ انتشار، بیماری ویتیلیگو میتواند لوکالیزه یا سگمنتال باشد یعنی فقط منطقه خاصی از پوست را درگیر کند و یا اینکه یونیورسال باشد یعنی تمام یا تقریباً تمام بدن را درگیر سازد. گاهی نیز این بیماری حالت درماتومال به خود می گیرد یعنی قسمتی از پوست را که توسط عصب خاصی عصبدهی می شود، درگیر میکند. سیر بیماری خیلی قابل پیش بینی نیست اما در مواردی که سالها بیماری در محل ثابتی باقی مانده است و پیشرفت زیادی نداشته، معمولاً بعید است که به ناگهان پیشرفت زیادی داشته و تمام بدن را فرا گیرد. مواردی که از ابتدا پیشرونده هستند میتوانند تمام بدن را گرفتار کند. بیماری ویتیلیگو درمان قطعی نداشته اما ۳۰% موارد این بیماری خودبخود میتواند بهبود یابد. ازجمله درمانهای رایج برای این بیماری میتوان به ترکیبات استروییدی موضعی، پیمکرولیموس موضعی، استفاده از فتوتراپی همراه با داروی پسورالن و استفاده از لیزر اگزایمر اشاره نمود. گاهی نیز ازچند روش درمانی همزمان میتوان بهره برد؛ مثلاً استفاده از پیمکرولیموس موضعی و لیزر اگزایمر در یک زمان که میتواند در مواردی باعث بهبودی نسبی ضایعات گردد. البته در مواردی نیز میتوان تنها از روش پوشاندن ضایعات با کرمهای رنگی مخصوص استفاده کرد که بدون آنکه اثر درمانی خاصی داشته باشد میتواند بیمار ویتیلیگویی را از عذاب دیده شدن ضایعات پوست خود توسط دیگران نجات دهد. گاهی بیماران بهطورشدیدی دچار ویتیلیگو میشوند و تقریباً تمام پوستشان بیرنگ میگردد. دراین موارد میتوان قسمتهایی که بیرنگ نشدهاند را با کرمهای بیرنگ کننده قوی سفید نمود تا تمام پوست بدن بهطور یکنواخت بیرنگ باشد. روشهای درمانی پیچیدهتری نیز در این بیماری استفاده شده که بیشتر شامل کشت سلولهای ملانوسیت (سازنده رنگدانه پوست) و استفاده از آنها در پوست مبتلا میباشد. اما با این روشها نیز بیماری ویتیلیگو بهطور کامل درمان نشده است و هنوز هم این بیماری دارای درمان قطعی نمیباشد (بلونیا، جوریزو و اسکافر، ۲۰۱۰).
بیماریهای پوستی و عوامل روانشناختی
سیر بالینی طیف وسیعی از بیماریهای پوستی ناشی از تعامل پیچیده و گاهی اوقات متقابل بین عوامل زیستی، روانپزشکی، روانشناختی و اجتماعی است که میتوانند نقش مستعد کننده، تسریع کننده و یا تداوم بخش برای اختلال پوستی بازی کنند (گوپتا و گوپتا، ۲۰۱۳). از یک سو، عوامل روانشناختی (نظیر تنش و احساسات منفی) میتوانند سبب پیشرفت بیماریهای پوستی (مانند خارش و ویتیلیگو) گردد و از سوی دیگر اختلالهای روانی میتواند موجب بروز برخی بیماریهای پوستی (نظیر پسوریازیس و درماتیت آتوپیک[۲۸۹]) شوند (مرکان و کیوان آلتونای، ۲۰۰۶؛ اربرک-اوزن، بیرول، بوراتاو و کوکاک، ۲۰۰۶).
بیماریهای پوست، به خصوص آنهایی که بیشتر رایج هستند، مانند پسوریازیس، درماتیت آتوپیک و طاسی منطقهای، به طور گستردهای با مسائل روانی مانند اختلالهای خلقی و اضطرابی، به عنوان نتیجهی خود بیماری پوستی همراه هستند (پیکاردی، پاسکویینی، آبنی، فاسون، مازوتی و فاوا، ۲۰۰۵؛ به نقل از اوریون و وولف، ۲۰۱۳). برآورد شده که شیوع همبودی اختلالهای روانپزشکی در بیماران سرپایی دچار اختلالهای پوستی بین ۲۵٪ تا ۶۰٪ باشد (جافرانی، وندر استاپ، دومیت رسکو و هورنانگ، ۲۰۱۰؛ کورابل، دودک، جورک و ووجاس- پلک، ۲۰۰۸؛ پیکاردی، آبنی، ملچی، پودو و پاسکویینی، ۲۰۰۰؛ وزلی[۲۹۰]و لویز[۲۹۱]، ۱۹۸۹؛ به نقل از لورنس و اسمیت، ۲۰۰۹؛ گوپتا و گوپتا، ۲۰۰۳؛ به نقل از تیلور، بیولی و ملیدونیس، ۲۰۰۶).
مطالعهی اووای، آینا، اومولابی و اولومید (۲۰۰۷) در نیجریه نشان داد که سطح روانی در بیماران پوستی در مقایسه با افراد سالم به طور معنیداری پایینتر است. اشنایدر، دریش، هافت و همکاران (۲۰۰۶) پس از ارزیابی ۱۰۹ بیماری که با شکایت خارش به درمانگاه درماتولوژی مراجعه نموده بودند (بوسیلهی [۲۹۲]ICD-10)، در بیش از ۷۰٪ موارد اختلالهای روانی تشخیص دادند. در مطالعهی آرندت، اسمیت و تاسک (۲۰۰۸) عنوان شد که کاستن از استرسها و مسائل روانشناختی میتواند منجر به بهبود بیماری پوستی بیمار گردد.
با توجه به اینکه تقریباً حدود یک سوم بیماران درمانگاههای پوست، درجاتی از فاکتورهای هیجانی را نشان می دهند، رشتهی جدیدی به نام سایکودرماتولوژی[۲۹۳] به وجود آمده است (مرکان و کیوان آلتونای، ۲۰۰۶؛ میلارد، کاتریل، برنز، بریتنچ، کوکس و گریفیتس، ۲۰۰۴). طب پوستی روانی که گاهی اوقات به عنوان درمان روانشناختی اختلالهای پوستی نیز شناخته میشود، بیماریهای پوستیای را که در حد فاصل روانپزشکی و درماتولوژی قرار دارند مد نظر قرار میدهد (جی، زاخاری، کوتن، کروشینسکی و کیمبال، ۲۰۱۳). به عبارت دیگر، سایکودرماتولوژی با بیماریهای پوستی که توسط مشکلات روانی ایجاد شده و همچنین با مشکلات روانی برآمده از بیماریهای پوستی سروکار دارد (اوریون و ولف،a2014).
در حقیقت لزوم ارتباط بین روان پزشکان و متخصصین بیماریهای پوست در بسیاری از بیماران قبلاً تأیید شده است. این وابستگی بین دو رشتهی علمی، اولاً به قصد افزودن موفقیت درمان و حمایت روانی برای بیمارانی است که به صورت اولیه، بیماری روانی دارند و این مساله به شکل بیماری پوستی تظاهر کرده است (مانند بیماران هایپوکندریازیس که با زخمهای دهانی راجعه و ضایعات پوستی مراجعه میکنند) و ثانیا شیوهی بهتری برای پزشکان در درمان بیمارانی است که به مشکل اولیه ی بیماری پوست دچارند و مسألهی ثانویهی روانی بر آن افزوده شده است (مانند اختلالهای اضطرابی و… در بیماران مبتلا به پسوریازیس) (مرکان و کیوان آلتونای، ۲۰۰۶؛ آتیلگان اوغلو، اوگوراد، اریکان و ارگان،۲۰۰۶؛ تورل ارمتکان، تیملتاش، دیویسی و همکاران،۲۰۰۶؛ میلارد، کاتریل، برنز، بریتنچ، کوکس و گریفیتس، ۲۰۰۴). ناآگاهی و مسائل روانی منجر به درمان ناقص بیماران مبتلا به اختلالات پوستی میشود (پوت، سامپاگنا و اونیس، ۲۰۰۷؛ برینو، وولتولینی، فیاچی و همکاران، ۲۰۰۶؛ لانگ، لانگ، گریلو و مارشمن، ۲۰۰۶؛ اشنایدر، دریش، هافت و همکاران، ۲۰۰۶؛ پاس اغلو، باوبیک، تاگسو و همکاران، ۲۰۰۶). بهعلاوه بعضی از بیماریهای پوستی توسط فاکتورهای روانتنی ایجاد و یا پیشرفت میکنند (نظیر پسوریازیس و نورو- درماتیت و هایپو هیدروز). اختلالهای روانی ثانویه (همانند گوشه گیری و انزوای فردی به دلیل افسردگی) همراه با بیماریهایی نظیر ویتیلیگو و پسوریازیس و تب خال تناسلی و بهجت شناخته شده است (مرکان، کیوان آلتونای، ۲۰۰۶؛ اربرک-اوزن، بیرول، بوراتاو و کوکاک، ۲۰۰۶).
تصویر ۱-۲٫ همبودی میان اختلالهای روانپزشکی و بیماریهای پوستی (لورنس-اسمیت، ۲۰۰۹)
سه مقوله و گروه از بیماریهای پوستی- روانی (که شامل تعامل و تقاطع بین ذهن و پوست است) عبارتند از:
برای دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید. |